اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ بود. ارتش عراق عملیات گستردهای از مناطق عملیاتی شهر مهران تا مناطق عملیاتی شمال غرب ایران که آخرین خط مقدم جبهه بود (حد مرز ترکیه و عراق به اسم منطقه عملیاتی قادر) انجام داده بود.
من به همراه تعدادی از دوستان از جمله فرامرز که از بهترین رفقای دوران سربازیم بود توی همین منطقه بودیم.
شوربختانه به علت نبود نیروی کافی و تجهیزات در این مناطق نیروهای ایران تا لب مرز عقب نشینی کردن (تقریباً ۷۰ کیلومتر داخل خاک عراق بودیم)
اون روز من رفتم پیش منشی گروهان فرامرز اینا. ازش پرسیدم فرامرز کجاست؟ اون گفت رفته مرخصی.
خیالم از سلامتی فرامرز راحت شد. بعد از چند روز تیپ ما برای بازسازی و تجهیز دوباره به شهر مهاباد بردن.
چند روز بعد فرامرز از مرخصی اومد درست وقتی که من میخواستم برم مرخصی.
اون روز با فرامرز نشستیم و کلی گپ زدیم. فرامرز وقت خداحافظی، نامهای به من داد تا برای خانوادهاش ببرم، غافل از این که اون روز آخرین دیدار من با فرامرز بود.
وقتی رفتم رباطمراد، نامه را به خانواده فرامرز رسوندم. موقع برگشت هم مادر فرامرز یه نامه آورد که برسونم به دست فرامرز.
از مرخصی که به مهاباد برگشتم متوجه شدم تیپ رو انتقال دادن به منطقه حاج عمران عراق و منم رفتم اون جا. گروهان ما روی قله کدو مستقر شده بود و گروهان فرامرز اینا روی تپه شهدای حاج عمران. شرایط طوری بود که نتونستم نامه رو به فرامرز برسونم.
بعد از رسیدن من به اون جا، تیپ رو به منطقه عملیاتی سردشت انتقال دادن.
همون روزا بود که نامهای از پسر خالم آقای ابوالقاسم شهیدی دریافت کردم. با خوشحالی شروع کردم به خوندن نامه. وسطای نامه حالم دگرگون شد و خشکم زد، باورم نمیشد، پسر خالم از من چگونگی شهادت فرامرز رو میپرسید، خبر شهادت بهترین دوست دوران خدمت، در حالی که من خبر از شهادت اون نداشتم.
اون روزا از غمانگیزترین روزهای عمرم بود. باور کردن شهادت فرامرز خیلی سخت بود. به خصوص که نامه مادرش هنوز دست من بود و من نتونسته بودم اونو برسونم دست فرامرز، که اصلاً فرامرزی نبود که من نامه بهش برسونم.
ظاهراً زمانی که گروهان فرامرز اینا روی تپه حاج عمران بودن ایشون شهید شده بود. تپهای که شهدا و جانبازان زیادی تقدیم ایران کرد از جمله شهید فرامرز محمدی، جانباز شهید عبدالله مدنی، جانباز کریم بخشی، جانباز داوود محمدی.
بگذریم هنوزم که هنوزه نامه دربسته مادر شهید فرامرز محمدی رو مثل بقیه نامههای دوران سربازی در کنار نامههایی از خانواده و دوستان دوران خدمت مثل شهید ابراهیم محمدی نگه داری میکنم و هرزگاهی یادی از جانفشانیها و فداکاریهای شهدای روستا و کشورمون ایران عزیز میکنم.
در پایان با ذکر صلواتی یادی میکنیم از همه رزمندگان دوران جنگ تحمیلی رباطمراد و درخواست میکنم خاطرات خودتون رو از اون زمان به خصوص نحوه شهادت شهدای رباطمراد رو بنویسید و برای برادرم بفرستید تا توی این سایت بایگانی بشه برای مطالعه دوستداران و آیندگان.
جا مانده از قافله شهدا، احمد محمدی
۱۳۹۶/۳/۲۵ در سی و یکمین سالگرد شهادت فرامرز عزیز