نام: محمدتقی
نام خانوادگی: مدنی
نام پدر: رضا
محل تولد: رباطمراد
تاریخ تولد: ۱۳۴۱/۳/۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۴/۱
محل شهادت: کوشک خوزستان
شیوه شهادت: اصابت خمپاره و ترکش
محل تدفین: رباطمراد
بخشهایی از وصیتنامه شهید محمدتقی مدنی
پس از ستایش خداوند متعال و درود بر رسول اکرم و ائمه اطهار و حضرت مهدی و نایب بر حقش امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و ملت شهیدپرور ایران و با سلام بر پدر و مادرم بر خواهران و برادرانم و تمامی فامیل و دوستان و آشنایان.
بر اساس رسالت و مسئولیتی که احساس نمودهام در راه الله و برای پاسداری و حراست از انقلاب کبیر که خونهای بیشتر از ۱۶۰ هزار شهید و مجروح است به جنوب کشورمان آمدهام و به جنگ علیه ضد خدایان پرداختم و من گام نهادن در این مسیر خدایی را یک فریضه میدانم و در این راه اگر دشمن را شکست دهیم، پیروزیم و اگر به ظاهر هم شکست بخوریم و کشته شویم باز هم پیروزیم.
به هرحال این مایه شکر پروردگار و افتخار برای من و شماست که در این راه به درجه شهادت میرسیم و به جایی میرویم که آن جا را ملکوتش نامیدند و زندگی ذلتبار را هیچ وقت قبول نخواهم کرد و مرگ سرخ حسینی و شهادت را بر آن ترجیح میدهم که همان طور قلبم آگاه است و به آروزی خود خواهم رسید. (ان شاء الله)
آری حدود ۲۰ سال از عمرم میگذرد و هنوز اندر خم یک کوچهام زیرا نعمتهایی که پروردگار به من عطا فرموده سپاسگزاری نکردهام و شرمنده و بیشتر از همه نعمت بزرگ خداوند ناسپاسی کردم که امام و رهبر مرجع تقلید ما روح خدا خمینی بتشکن باشد. توفیق نیافتم که بیشتر در گفتارش تفکر کنم و توفیق نیافتم که بیشتر بشناسمش. ولی جای بسی خوشحالی است که با او هم عصر بودم.
پدر عزیزم درود خدا بر تو باد و چون کوه استقامت کن لحظهای از نام و یاد خدا غافل مباش در راه خدا و دین کوشا باش که هر چه بکوشی باز هم کم است. مادر عزیزم دوست دارم شیرزنی باشی هم چون حضرت زینب و کوهی سخت در برابر ناملایمات و سختیهای زندگی باید مقاومت کنی. دوست دارم که همیشه در فکر خدا و یاد خدا باشی و قامتت را بلند گیر و ندای الله اکبر و خمینی رهبر سرود که همانا فریاد ما پیروی کردن از خدا و قرآن و خمینی است.
پدر و مادرم و برادران و خواهران امکان دارد که اتفاقی واقع شود و جنازه من بدست شما نرسد آن گاه به یاد شهدای کربلا بیفتید و ناراحتی در خود را فراموش خواهید کرد و در پایان از همگی میخواهم که در هر حال پیرو ولایت فقیه باشید و هیشه روحانیت را سرمشق خود قرار دهید و با کفار و منافقین و با آمریکای خونخوار و دیگر قدرتهای شیطانی و با تمام قوا بجنگید و انتقام خون شهیدان را از آنها بگیرید و در نمازهایتان امام را دعا کنید.
همچنین از همه میخواهم که مرا حلال کنید. از دوستان و آشنایان و از همه کس بخواهید که این بنده ضعیف و حقیر را حلال کنند سلامتی امام و شما را و طول عمر پر برکت را برای امام و برایتان آرزو میکنم.
به بزرگی خودتان مرا ببخشید، محمدتقی مدنی
زندگینامه شهید
شهید محمدتقی مدنی، در فروردین ماه ۱۳۴۱ در خانوادهای کشاورز و زحمتکش متولد شد و از همان آغاز کودکی طبعی لطیف و عاشق خدا و طبیعت داشت. در سن ۶ سالگی به دبستان رفت و دوران تحصیل خود را با اخذ مدرک سیکل در زادگاهش رباطمراد گذراند.
او د رهنگام نوجوانی فردی خوش ذوق و علاقمند به ورزش از جمله فوتبال و کوهنوردی بود. شاید از بلندی کوه بهتر میتوانست با خدایش ارتباط پیدا کند. بگذریم تمام برادران و خواهران همشهری که وی را میشناسند، هیچ گاه برخورد خوشش را فراموش نمیکنند. او هنگامی که برای ادامه تحصیلش به شهرستان خمین هجرت کرد، مصادف با وقوع انقلاب کبیر اسلامیمان بود.
مجاهدتها و فعالیتهای محمدتقی را در زمان انقلاب نه تنها تمام مردم این روستا بلکه روستاهای مجاور نیز بیاد میآورند. چه شبهایی که تقی کلیشه عکس امام در یک دستش و چند قوطی رنگ در دست دیگرش تا صبح در خیابانها و کوچه ها میکوشید تا بلکه اسلامی را که خون سرخ امامش علی(ع) و حسن و حسین و فرزندانشان از مرگ نجات داده بودند تازه بخشد و برخی مردم به خواب رفته این سامان را بیدار کند که کرد.
فعالیتهای تبلیغاتی محمدتقی به حدی بود که اسم وی در دفتر ژاندارمری ناحیه و همچنین ساواک ثبت گردید و چنان چه خدای ناکرده این انقلاب به پیروزی نمیانجامید چه بسا محمدتقی در همان آعاز انقلاب بدست جلادان ساواک شهادت میرسید. بعد از پیروزی انقلاب تقی هم چنان به پیکار بیامان خود علیه کفر و نفاق ادامه میداد و اما این بار در سنگر نیایش بود.
از جمله فعالیتهای ایشان در این زمینه اجرای چندین نمایش تئاتر بود که در تعطیلات ۲۲ بهمن و نوروز هر سال بعد از انقلاب در مجتمع بهزیستی این روستا و سالن آموزش و پرورش خمین به اجرا درآمد.
اما قدری از خصوصیات اخلاقی تقی برایتان بگویم. تقی را مردم این روستا به خوبی می شناسند و آنها هنوز دستهای پینه بسته تقی را بیاد دارند. به یاد داریم که در یکی از سالگردهای شهادت برادر قدرتاله زینالعابدینی هنگامی که از صحرا میگذشتیم تقی را دیدم که با یکی از دوستانش مشغول درو گندم بود. حدود ساعت ۳ بعد از ظهر بود که تقی با زبان روزه واکس میزد تا خودکفائی کشورش را که به تعبیری دفع استکبار شرق و غرب است تأمین نماید او در ۳ ماه تعطیلی تابستان به کار کشاورزی جهت یاری پدرش همت میگماشت و هنگامی که سر از کار کشاورزی فارغ مینمود به کارگری میپرداخت تا مخارج تحصیل خود را در شهر فراهم آورد.
از بر خورد خوبش چه بگویم همهمان بیاد داریم که وی با اخلاق خوش اسلامی در سلام گفتن بر دیگران پیشی میگرفت و برای احترام همیشه دستش را بر سینه میگذاشت. چه بگویم که گفتنی زیاد است و وقت کم. تقی در خرداد ۱۳۶۰ پس از اخذ مدرک دیپلم در دی ماه همان سال برای انجام خدمت وظیفه سربازی پای به عرصه نبرد گذاشت و بعد از گذراندن دوران آموزشی در بیرجند وارد لشکر ۹۲ زرهی اهواز گشت. وی در جبهه با چنان رشادت و از جان گذشتگی فعالیت میکرد که تمام رزمندگان لشکر مذکور، وی را به خوبی میشناختند.
در هر گوشه از رشادتش و شجاعتش سخن میرفت. تقی راننده نفربر و توپچی بود. او در چندین عملیات از جمله، فتح المبین – بیت المقدس – رمضان – محرم و الفجر حماسهها آفرید و سرانجام در عصر روز تیرماه ۱۳۶۲ در ضد حملهای که از سوی سپاه کفر به لشکر اسلام صورت گرفت بر اثر اثابت ترکش خمپاره ندای حق را لبیک گفت و از این زندان دنیوی پرکشید و به سوی معبودش شتافت.
روانش شاد و راهش پر رهرو. شهید محمدتقی مدنی جمعه ۶۲/۴/۱۰ مصادف با ۱۹ رمضان به خاک سپرده شد
